کوچه ی برفی
چه شبها تا سحر نام تو را از دل صدا کردم
دلم را با جنون بی کسی ها آشنا کردم
نفهمیدم چه رنگی دارد این شبهای شیدایی
که قلبم را فقط با خاطراتت مبتلا کردم
چه حسی بود در قلبم شبیه کوچه ی برفی
به راه کوچه ی برفی تو را از خود جدا کردم
نفهمیدم که می میرم نباشی مثل پروانه
ترا من در ته این کوچه ی برفی رها کردم
چه شبها تا سحر در خلوتی بیرنگ
نشستم مو به موی خاطراتت را سوا کردم
به پای قاصدک بستم صبوری را شبیه گل
نوشتم به روی گل که من بی تو چه ها کردم
خبر دادی که می آیی سوار شاپرک در باد
بیا ای اوج زیبایی که غم ها را رها کردم
نظرات شما عزیزان: