تنهایی
چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهايي ست
ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشايي ست
مرا در اوج مي خواهي تماشا كن تماشا كن
دروغين بودم از ديروز مرا امروز حاشا كن
در اين دنيا كه حتي ابر نمي گريد به حال ما
همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها
فقط اسمي به جا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالي ست قلم خشكيده در دستم
گره افتاده در كارم به خود كرده گرفتارم
بجز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم
رفيقان يك به يك رفتن مرا در خود رها كردند
همه خود درد من بودند گمان كردم كه همدردند
شگفتا از عزيزاني كه هم آواز من بودند
به سوي اوج ويراني پل پرواز من بودند
درشیرینی بوسه غرق بودیم …
وفهمیدم که این بوسه بوسه ی جدایی است...
که ناگهان شوری اشک رابر لبانم احساس کردم
برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو
برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه
برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن
برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر
برای عشق وصال کن ولی فرار نکن
برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن
برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش
برای عشق خودت باش ولی خوب باش
بیهوده این دریای بزرگ
موج برمیدارد و میدرخشد
ما بر ساحل آن نخواهیم نشست ...
....
در هر جاده ای كه میرفتم ،
فكر میكردم حتما یك روز هم … !
منو با خودت ببر به شهر آشنایی
منو با خودت ببر که قلبمو تو داری
منو با خودت ببر که عشق موندگاری
منو با خودت ببر که رؤیامو تو ساختی
منو با خودت ببر به آسمون دوستی
منو با خودت ببر که تک ستاره م هستی
منو با خودت ببر به پیمانی که بستی
مصراع نخست: من تورا میبوسم در مصرع بعد هم تورا میبوسم ایراد ندارد به کسی چه اصلا؟ شعر خودم است من تورا میبوسم
هرگز ، هرگز عشقم را به باد ندادم هرگز حس غريب با تو نفس كشيدن را بر ديوار تنهاي اتاقم قاب نكردم من عاشق بودم اين يك حقيقت بود حقيقت هميشه مصلوب است من عاشق بودم اين يك راز بود
دیدی که رسوا شد دلم / دیدی که رسوا شد دلم / دیدی که من با این دل
بی آرزو عاشق شدم / غرق تمنا شد دلم / غرق تمنا شد دلم
/با آن همه آزادگی/
/بر زلف او عاشق شدم/
////عاشق شدم////
////عاشق شدم////
ای وای اگر صیاد من / فریاد اگر از کوی خود
غافل شود از یاد من / وز رشته ی گیسوی خود
قدرم نداند / بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم / دیدی که رسوا شد دلم / دیدی که من با این دل
بی آرزو عاشق شدم / غرق تمنا شد دلم / غرق تمنا شد دلم
/با آن همه آزادگی/
/بر زلف او عاشق شدم/
♥♥♥عاشق شدم♥♥♥
♥♥♥عاشق شدم♥♥♥
ای وای اگر صیاد من / فریاد اگر از کوی خود
غافل شود از یاد من / وز رشته ی گیسوی خود
قدرم نداند / بازم رهاند
گر از یادم رود عالم
تو از یادم نخواهی رفت
به شرط آنکه گهگاهی
تو هم از ما کنی یادی
تو شمعی هستی در قلبم
که خاموشت نخواهم کرد
فراموشم نکن هرگز
فراموشت نخواهم کرد
به چه می خندی تو؟
به مفهوم غم انگيز جدايی؟
به چه چيز ؟
به شکست دل من يا به پيروزی خويش ؟
به چه می خندی تو؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟
يا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟
به چه می خندی تو؟
به دل ساده من می خندی که دگر تا به ابد نيز به فکر خود نيست؟
خنده دار است بخند......
بگذار یک بار دیگر چشمان زیبایت را ببینم و برای آخرین بار
بگویم که چقدر دوستت دارم، شاید دیگر عمری باقی نماند
تا صادقانه و سرشار از عشق نگاهت کنم و بگویم: من عاشقم...