می زدم با یاد تو بر چمنها
به هر سو كه سر می گرداندم
تو بودی فقط با یك نگاه تنها
كه نفته بود در آن هزاران سخن
و رفته بود از یاد در دلت عشقم
كه در نگاهت دیگر
آن ستارههائی را نمی شددید
می درخشیدند با دیدار من
دیگر از یاد بردهای مرا برای همیشه
نمی شود خواند در نگاهت سرود هیچ عشقی
و اثری از محبت نیست در كلامت
و دیگر شنیده نمی شود از زبانت نام شقایق را
بر نمی خیزد از دستانت نوازشی
و وجودت نیست تا شاد كند این دل را
چه زیبا بودی آن وقتها كه می آمدی ولی اكنون
می شود خواند در نگاهت جدایی را
نگفتی با زبان هیچ گاه تو خواهی رفت
با من گفت سكوتت ولی هزاران سخن آشكار
كه خواهی رفت به زودی زود
و اكنون كه رفتهائی
قدم می زنم بر چمنها به یاد تو
و به ارمغان می آورد نسیم برایم بوی تورا
نظرات شما عزیزان: